قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش
درباره من
قلم فریاد و این کشکول مأوایش
شکست آفاق و شد مهجور،آوایش
به حقی گفته را چون نیست مستور
گهی محفوظ ،گهی محظور،آثارش
چو لغزیدن گرفت در دست هوشیار
درون رسوا شد و مخمور،خَمارش
ادامه...
از خود رفتن و به خود رسیدن. آیا در انتهای این راه دراز تو همانی هستی که در اول راه بودی؟ آیا این خود همانی است که از آن گذشتی؟ نه. نه تو همانی و نه خود همان. و تو دیگری و او دیگر. این فلسفه زندگی است.
و چون رها شدم یعنی خویشتن ابتدایی نیستم.و حرف شما مصداق همینه. مرسی موبیوس جان.
وقتی از خود این شناخت رو پیدا کردی ،چه این خودی که ازش گذشتی و چه اون خودی که بهش رسیدی،دیگه هیچ تاریکی وجود نداره.این میشه خوده روشنایی، اصل انسانیت،اصل زندگی.و وقتی میتونیم به خودمون بگیم انسان که این شناخت رو پیدا کنیم.. خوش به سعادتت
خوش به سعادت اونایی که از این را ه گذشتن.من فقط سرودم برای اینکه بدونم باید این راه و طی کنم. مرسی از حرفای قشنگت فاطی جون.میدونم که توی این راه تو از من خیلی جلوتری.
از خود رفتن و به خود رسیدن.
آیا در انتهای این راه دراز تو همانی هستی که در اول راه بودی؟ آیا این خود همانی است که از آن گذشتی؟ نه. نه تو همانی و نه خود همان. و تو دیگری و او دیگر. این فلسفه زندگی است.
و چون رها شدم یعنی خویشتن ابتدایی نیستم.و حرف شما مصداق همینه.
مرسی موبیوس جان.
سلام
ممنونم ازحضورتان
کار خوبی خواندم
زنده باد
.
مرسی از لطف شما.
وقتی از خود این شناخت رو پیدا کردی ،چه این خودی که ازش گذشتی و چه اون خودی که بهش رسیدی،دیگه هیچ تاریکی وجود نداره.این میشه خوده روشنایی، اصل انسانیت،اصل زندگی.و وقتی میتونیم به خودمون بگیم انسان که این شناخت رو پیدا کنیم..
خوش به سعادتت
خوش به سعادت اونایی که از این را ه گذشتن.من فقط سرودم برای اینکه بدونم باید این راه و طی کنم.
مرسی از حرفای قشنگت فاطی جون.میدونم که توی این راه تو از من خیلی جلوتری.
من برای رسین به تو
از خودم گذشتم
.
و به خودم رسیدم
تو به جای خوبی رسیدی حسین جان.
مرسی از همراهیت.
من ولی افتادم رو دور باطل
سلام یاسی جونم خوبی خوشی؟
سلام بلادونا جونم.مرسی.خوبی خانم دکتر مهربون؟