کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

باران

 

 

امروز یکی از روزهای قشنگ سال بود.23 آبان اولین روز بارش آسمان و اولین لبخند من با بوسیدن قطره ی باران.این روزها بی صبرانه انتظار باریدن ابرهایی و داشتم که بر سرم سایه می انداختن و سکوت بغضشون منو یاد سکوت خودم می انداخت؛ نه بارشی بود و نه صدای غرشی.امروز سکوتِ آسمان شکست ؛صدای زمزمه ی بارون وصدای فریاد رعد و برق ،  به صدای نفسهای خسته ی من، یکباره دیگه  ترنمی تازه بخشید.خندیدم و با ابر آسمان گریستم .فریادم و با صدای بلند موزیک ماشین و صدای رعد و بارون در هم پیچیدم . به پاس اولین بارون شهر را چرخیدم . 

   زیبا .....پاک... ... سبز......آبی........شیرین.........آرام.