دور میشوی و من که تشنه ی رسیدنم
تمام هستی ام دو پای خسته میشود
نهال بودنم ،جوانه میزند
عشقهای نرگسم، شکوفه میکنند
و در افق تو کودکانه دور میشوی
دور میشوی و چشم من
به راه جاده ای ،
که آسمان به انتهای آن رسیده است
خیره مثل ماه دی نشسته و
تو رهسپارِ ناکجا ،
کوچ میکنی.
بگو میانِ راهِ تو ، دو چشم من
و رد پای این سکوت،
که خسته است؟
که خسته است ؛
که در سراب انتظار
کور سوی بودنت موج میزند.
دور میشوی و
ابرکِ خیال تو
به حجمِ آسمان ، وسیع میشود.
92/04/10