کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

گرفتار

 

دیروز رها شدی از بندم


امروز گرفتارِ همان دیروزی


یک عمر اگر گذشت و دیدی


مانند خزان شدی، میسوزی..


یاد آر که من بهاری بودم


کآتش زدی بر دلم...چه آتش سوزی!