یکباره شدم کور چو گشتم عاشق
از دردِ جهان رها و از غم فارغ
دل روشن و بر عقل دو چشمم بستم
هر کس بصری چنین نباشد لایق
دیدم همه احساسِ جهان در پودم
طوطیِ دلم تار زد و شد ناطق
هر بار شدم عاشق و عاشق تر باز
هم خفته و بیدار چو رویا صادق
از عشق اگر کشته شوم صدها بار
یکباره شوم زنده چو گردم عاشق