نه رنجی میکشم امشب ،
نه از شادی پر و بالم گشوده ست .
نه لبخندی به لب دارم ،
نه چشمانم ، مه آلوده ست .
ولی این بغضِ جا مانده
در این خلوتگه تاریک .... نیا سوده ست.
نه میلرزد ، نه میمیرد، و نه در اشک میخیزد ؛
نه با هق هق زدن ، آرام میگیرد.
چنان در پیچِ قلبم با صدایِ سوز میپیچد ،
که مغزِ خا نه میسوزد .!!
و بی تردید ، به سان هر شبی دلگیر ،
به پایان میرسد امشب....
و آغازی دگر باید .
این بار نمیخوام آغازم ،آغاز دوباره پایان پیشین باشه.
آغازی دگر باید.
مرسی یاسی جان
یعنی این بغض های گاه و بیگاه سراغ تو هم میاد؟
.
نمیدونم ببخشیدا ولی من واقعا نمیدونم نسل ما چه مرگشونه که نمی تونن از زندگیشون لذت ببرن
.
زخم هایی که روی تنمونه به این سادگیا التیام پیدا نمیکنه
و نتیجش میشه همین بغض های گاهن بی دلیل و پنهانی
.
هنرمندانه بوود توصیفاتت
ممنونم.این حس و حال شاید به خاطر اینه که:
آسمان بار امانت نتوانست کشید...قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
اما به هر دلیلی باشه، چون میگذرد غمی نیست.
آغازی دگر باید
و سقفی نو در انداخت
انشاالله
بله .آغازی دگر باید یاسی خانووووووم
نه رنج،نه شادی،نه لبخند.این همون سرگردانیه که اون شب بهت گفنم و درمانش آغازی دگر است ...
یاسی طلا
یاسی خوش صدا
یاسی جیگر
یاسی عسل
قربونت برم عزیزم.فاطی خوشکله خودم.
من به شدت با چهار خط آخره کامنت فاطی موافقم
باشه همش منو خجالت بدین.نوبت شما هم میرسه.
حسین، تو خیلی گلی
خیلی آقایی
خیلی ماهی
میبینم که بخش نظردهی آزاد شد
مبارکا باشه
وروود شما به جمع دموکرات های بلاگستان
ممنون همه زحمتها گردن شماست استاد.
میدونی گاهی اون همه راهی که رفتی رو نمیشه گذاشت و گذشت .برای اون همه راه یک عمر دل دادی و دلکندی یک عمر زحمت کشیدی و جون کندی اینجوری اغازی که داریم سخت تره.ای کاش میشد بهترین اغاز و پایان رو خدا نصیبمون میکرد.
امیدوارم اغاز جدیدت بهترین و طولانی ترین راه باشه.
مرسی مهتاب جون.حتی اگه دستمون بلرزه باید بزاریم رو زانو و بگیم ..یا علی.
بازم ممنون
از شعرت خیلی لذت بردم یاسی جون
خوشحالم که خوشت اومد .