کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

دیروز(خطه فاصله)امروز (نقطه)

 

  اجازه بدین حرف آخرمو اول بزنم؛ 

این دنیا دارِ مکافاته و هر کسی توی همین دنیا جواب کارای خیر و شرش و میبینه. 

وای به حال کسی که دلی و بشکنه ...  

 

دیروز :  

  مردی پشت میز نشسته بود و ادعا میکرد یک دست مبارک و در راه وطن تقدیم کرده و با دست دیگر خواستار قورت دادن کل مملکت برای خویش و اجداد خویش بود.رییس بود و ریاست رو ارث اجدادی خود میدانست و با بند پ پسر ۱۹ ساله ناز نازیشو به صورت رسمی بدون گذراندن مراحل قانونی به خدمت دولت در آورد و با مدرک دیپلم در سمت  فوقِ فوق دیپلم نشاند.نوش جانش. 

   زیاد نمیشناختمش  و تنها میدانستم در پست ریاست پرسنل آزاری از بهترین صفاتش شده و این ویزگی ِ دل شکستن با تک تک سلولهای حساسش عجین گشته.شناخت من از آنجا بود که یکی از دوستانم که از خانواده ی عزیز شهداست چشم انتظار روز بازنشستگی بود که حضوری به خدمت ایشون رفته  و تمام حرفهای سنگین زیر خاکی رو که  سالها بر دوش کشید به این بزرگوار حواله کنه که خدای نکرده خیلی سبکبال به پروازهاش ادامه نده.نوش جانش 

  چند وقت پیش خبر رسید که پسر کاکل زری   ایشون اخراج شده ؛چرا و چگونه به من و امثال من که خیالی برای سبک کردن کوله بار شون نداریم ربطی نداره. 

و اما امروز... از آنجایی که دست بالای دست بسیار رخ مینماید .دستی آمد و دربِ اتاقِ ریاست این رییس زحمت کش که به حق برای اهدافش کم نگذاشت را پلمپ کرد؛و آنچنان که دلها برانداخت ،عاقبت دلش برانگیخت و نوش جانش. 

 کاش میدانست که اگر کمتر سیمای خویش را با بی عدالتی  می آراست این خبرها مسرت بخش نمیشد.هر چند که شادیه این خبرها با یک لبخندِ خمیده ی ژیگون منعکس میشه.و این لبخندهم نوش جانش. 

  

__ 

 

امروز

  چند ماهی هست که بصورت ارادی واز روی بیکاری  یا خوشحالی یا شاید سرخوشی به دردسرهای روزمرم  اضافه کردم و همچنان درگیر پس دادن تاوانش هستم. به همین دلیل ماهی یک بار به دیدن دندونپزشک میرم که البته نه من ، بلکه ایشون منو ببینه.  

  شناخت نسبی ،نسبت  به این عزیزان دارم . منشی ایشون خانم محترم و مهربون و پزشک فردی خوش زبون و مودب که البته شخصیت دوم بیشر ساختگیه جهت رضایت جیب بیمار عزیز. و البته به حق  در کار خود پزشک خوبی است و درآمدش نیز نوش جانش. 

تآسف من از اینه گاهی این رشته مقدس به خاطر رفتارهای نا بهنجار برخی از عزیزان در ردیف تاجری قرار میگیره که برای کسب سود بیشتر در طراحیِ نقشه ای است برای انتقال کلاه از سری و نهادنش بر سر دیگری که البته نوش جانش.

  ماه گذشته به خاطر پوزش نابهنگام دستگاه پوز دکتر  وبه دلیل مشغله کاری دکتر و البته ناقابل بودن پول من به چشم پزشک محترم و...پول من1ماه در حساب ایشون جا خوش کرد و درگیریهای ماجرا باعث صمیمیت بیشتر من با پزشک و منشی مهربانی بود که درد دلها داشت.  

  دختر مهربانی که  پدر و مادر عزیزش به رحمت خدا رفته سختسها دید وو در 2 سال اول زندگیه مشترک،همسرش عشق و با خیانت رنگ آمیزی کرد... 

امروز وارد مطب که شدم دلگیر بود و جوِ سنگین آنجا روی دوش من که آخر وقت رفته بودم سایه انداخت.منشی جدید ، پرونده منو بهم داد و من نشستم.لحظه ای نگذشت که منشی سابق  با سلامی گرم  کنارم نشست و آروم گفت:حلالم کن که از فردا دیگه نیستم.چهره خوشحالی نداشت .اشک توی چشماش بود و توی گلوش نفسی از بغض..  

  بی مقدمه تعریف کرد که به دلیل اشتباه قابل جبران و البته ثابت نشده ،بدون نادیده گرفتن زحماتش از کار بر کنار شد. و اون پزشک چشم بسته بود به ماههایی که همین منشی با لبخندش بیمار را به روی صندلی سالن انتظار نگهداشت .چشم بست به دختری که بدون بیمه و با حقوقی که قابل ذکر نبود اما با صبوری خالصانه کار کرد و دم نزد. خبر غمگینی بود برای من که شرایط این عزیز و کما بیش میدونستم.

   دلم میخواست برم و به دکتر بگم:چگونه درمان کنی درد را که خود درد آفریدی... 

  غم بیکار شدن و جدا شدن از محیطی که جایگاهی برای فرار از افکار پریشانش بوددلگیرم کرد و دلگیر تر شدم وقتی توی بغلم گفت: که خدایا چقدر میخوای امتحانم کنی....و من تنها قدرت اینو داشتم که با حرفایی که ساده بود آرومش کنم  و بگم عزیزم:هر که در این جمع مقرب تر است ،جام بلا بیشترش میدهند.و ماجرای دیروز و به امروز منگه زدم و حرف آخری که در اول گفته شد با جمله ی دیگر تکرار شد.. 

  دنیا نه برای کس ، نارفیق میمونه؛ نه برای نا کس ،رفیق... 

  دلم میخواد خیلی زود لبخند واقعی و تو چهره این عزیز ببینم  که اگر چه دلش بارها شکست اما ارزش این دل و خالق مهربونی هست که خوب میدونه. و بالاخره روی خوب سکه ی زندگی و خواهد دید.و روزی بهش خواهم گفت :شیرینیه این لبخند نوش جانت. 

 

   . 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
Mehrnaz پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ http://black-vampire.com

سلام دوستم لیست جدیدترین هارو واست فرستادم شاد باشی اگه بازدیدم خواستی ماهیانه 5 تومن بنر میزاریم برات و بازدید واست میفرستین تست هم داره گلچین بهترین آهنگهای علی مولایی آهنگ جدید و فوق العاده زیبای فرشید امین به نام بعد از نسترن آلبوم فرزاد فتاحی با نام عشق مستند آلبوم جدید و بسیار زیبای Lady GaGa به نام A Very Gaga Holiday فول آلبوم Jason Walker دانلود مجموعه بینظیر و فوق العاده زیبای 100X Zomer 2012 آلبوم جدید و بسیار زیبای Britney Spears به نام Oops! I Did It Again دانلود موزیک متن فیلم فوق العاده زیبای Twilight - New Moon آهنگ جدید و فوق العاده زیبای گروه ژوان با نام بهت قول میدم دانلود موزیک متن جدید ترین و آخرین نسخه ی سری فیلم های Step Up ورژن رمیکس آهنگ فوق العاده زیبای شهاب مظفری با نام فقط در همین حد دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای اشکان یادگاری به نام لیلی و فرهاد آهنگ جدید و فوق العاده زیبای مهدی شهبازی با نام حالا که رفتی دموی آهنگ جدید و فوق العاده زیبای گوگوش با نام اعجاز دانلود آهنگ جدید , فوق العاده زیبا و شنیدنی آرش آردفروشان به نام نشکن آهنگ جدید و بسیار زیبای احسان الدین معین به نام کابوس دانلود آلبوم احسان تهرانچی به نام بی حس آلبوم جدید و فوق العاده زیبا و شاد آرمین نصرتی به نام بخاطر تو . آلبوم جدید و فوق العاده زیبای بهرام رادان به نام روی دیگر آلبوم بابک جهانبخش به نام من و بارون دانلود دو آهنگ جدید و بسیار زیبای علیرضا روزگار و علی راموز دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای علی پیشتاز به نام ماری Benyamin - Ta hala ashegh shodi & Ashoob آهنگ شادمهر عقیلی انتخاب black-vampire.com

خسته نباشیممنون.

قیچی جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:11 ب.ظ

گاهی اوقات عدل الهی برام محل اشکاله
...
چقدر اوون پاراگراف یکی مونده به آخر رو دوست داشتم
"چگونه درمان کنی درد را که خود درد آفریدی..."
....
من میدونم که تو چقدر مرام داری ... میدونم واقعا ناراحتی دیگران برات مهمه
اینو از هرکس دیگه ای بهتر میدونم و غبطه میخورم
...

ممنونم که فقط یه ذره خوبیه از من میبینیو اینجوری منو تفسیر میکنی حسین جون.

نمیدونم اسمش عدل الهی یا حکمت الهیه.هر چی هست ازش میخوام یه بنده رو بیشتر از ظرفیتش امتحان نکنه.بعضی آزمونا خیلی سختن.
بعضی آدهما این همه زلالن مثل اون دختر و بعضیا چقدر کدر .نمیدونم قدرت و اسم و رسم اینجوری کدر میکنه یا نداشتن گنجایش و لیاقت کافی؟؟؟یا شاید اینم حکمتیه....
من که هزار بار گفتم به حسینی که اینقدر مهربونه و فهمیده چقدر غبطه میخورم...

فاطمه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ

بالاخره شد اینجا کامنت بذاری

به نظر من اگه هر شرایطه بدی که برامون اتفاق میوفته به بدترش فک کنیم خیلی چیزها برامون قابل تحمل میشه .صبر خیلی خوبه ،خیلی ...
گاهی شاید خیره ما در همین لحظات سخته

ممنونم فاطی جون.همه راضی هستیم به رضاش...

یک پیر سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام یاسی جون
دلم برات خیلی تنگ شده بود.
واقعیت تلخی رو گفتی که اینروزا خیلی میبینم و هر دفعه از خودم میپرسم چرا ؟چطوری ادمی میتونه به این حد برسه .
امیدوارم خدا نخواد منو اینجوری امتحان کنه.
شاید برای دختر داستان شما هم خدا بهتر از این رو میخواد رقم بزنه .
خیر ایشالا.

عزیزم منم خیلی دلم واست تنگ شده بود.ایشالا هر جا بودی بهت خوش گذشته باشه.
مهتاب جونم تو این روزا التماس دعا داریم عزیزم.بوووووس(آیکون آدم تنبل واسه دعا کردن)

belladona چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:55 ق.ظ

آخی چقدر خوب باهاش حرف زدی و چقدر زود درس زندگی رو فهمیدی یاسی جونم

مرسی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد