کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

قطره ی یخ

 

 

 در دریای بیکران تو 

 

    قطره ای یخ زده ام.              

     ...

      ... 

       ...                  

 

         تا محو شدن ,آبم کن.

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ

بی تو خود را در نمی یابم
مرا با خود یکی کن...

قیچی سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ

شاید هم همون یه قطره یخ همه ی دریا رو منجمد کنه یاسی جان

سلام حسین گلِ با مرام.جدی راست گفتی اگه این یخ تن ِ منِ ِکه حالا حالا ها آّب نمیشه هیچ ،1 دریا رو هم یخ میزنه

علی محمد محمدی سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com

این تن یخ کرده ی دلمرده را جانی ببخش
با حضور گرمت ای خورشید تابستان عشق !

سلام
قشنگ سروده ای !

سلام.
ممنونم.شما هم خیلی زیبا پاسخ دادین.مرسی از گرمای قلمتون.

belladona سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:40 ب.ظ

وی یاسی جون من اینقدر منجمدم که جامد شدم و خوش به حالم اونروزی که آآآآآب بشم

فدای انجمادت بلی جون.تو الان یخی ولی یخ در بهشت عزیزم.

ممدوسین چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:20 ب.ظ http://qalamrizha.blogspot.com

ای قطره یخ زده بابا تو جوانه ای با شعاع *r هستی.
پایدار باش تا کل دریا را منجمد کنی
(بچه در خون کلاس متالورژِی)

ممنون.ولی دریا گناه داره به انجماد من برسه.گرمای خورشیدش آرزوست....
چه آیکون باکلاسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد