کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

تقدیر ...

 

   

 از فکر زمین لرزید ،کابوس زمانش شد 

دیوار ترک  برداشت  ، آوار فغانش شد 

اشکی  به رهِ کودک،  بیچاره ندانسته 

انگار که  تنهایی ، جوبارِ   روانش شد 

دستی که برون افتاد، از روزنه ی دیوار 

از ماتم فرزندش ،بی جانی امانش شد 

مرگ زن و فرزندی در چشم پدر امشب 

کابوس هزاران شب در دیده ی جانش شد 

این شهرِغم آلوده ،در سوگ که میخواند 

یک لرزه ی سنگیندل ،پایان جهانش شد

یا رب تو بگو حکمت ،در پرده  قضایت  را 

این کودک بی مادر ،تقدیر گمانش شد 

آهم خفقان گشته در سینه ی تاریکم 

انگار تنم لرزید ، دلتنگ جوانش  شد

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
مروارید سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.dorrestan.blogsky.com

من اذری ام عکس دختر بچه با شعر شما اشکم را در اورد ...
شعر زیبایی بود ...
خیلی با احساس بود ...مرسی

خواهش میکنم.غم تلخیه برای همه ی ما.خدا صبر بده...ممنون از لطفت

قیچی سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ

شعر خیلی زیبا بوود و خوش ریتم
و تصاویر هم در حد اعلا غمناک و متاثر کننده.

ممنون حسین جان.شرمنده به خاطر غمگین بودن عکس.حقیقت تلخیست ...

belladona چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ق.ظ

یاسی جون شعرت خیلی تاثیرگذار بود یه لحظه استرس گرفتم واقعا با کودک عکس روم تاثیر گذاشت.ایشالله که خدا بهشون صبر بده و کمکشون کنه

ایشالا بلی جونم.

ermes چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com

سلام شاعر !
بلایای طبیعی همانگونه که از اسمش بر می آید طبیعی بوده و گریز ناپذیر است اما آنچه انسان را متاسف می سازد این است که چرا در ژاپن زلزله های ۲/۷ ریشتری اش تنها یکی دو مجروح بر جای میگذارد و در ایران کمتر از ۶ ریشتر هم فاجعه ی به تمام معنا می آفریند !!؟
مگر نه ما بر روی گنج و طلا و مس و اورانیوم و نفت و گاز و پسته و قالی و ذغالسنگ و روی و فولاد و ...
شاید هم جان انسانها برای ...
بگذریم!!
شعرت قشنگ و متاثر کننده بود و عکس ها مکمل خوبی بودند
دو سه بیت هم در زمره زیباترین ابیات این غزل اجتماعی بودند:

مرگ زن و فرزندی در چشم پدر امشب
کابوس هزاران شب در دیده ی جانش شد

یا‌:

آهم خفقان گشته در سینه ی تاریکم
انگار تنم لرزید ، دلتنگ جوانش شد

که کاش اینگونه سروده شده بود :


آهش خفقان گشته در سینه ی تاریکش
انگار تنش لرزید ، دلتنگ جوانش شد

درود و بدرود !

ممنونم از لطف و نظرت.مشکلی نیست این بیت به خاطر شما با کمال میل تغییر میکنه

فاطمه جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ق.ظ

خدا بهشون صبر بده ووای این بچه ها چه گناهی کردن آخه

یک پیر سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

عالی گفتی یاسی عزیز ...
خدا بهشون صبر و طاقت بده .
امیدوارم به زودی سر وسامون بگیرن

مرسی عزیزم.ایشالا که به زودی سرو سامون میگیرن

belladona چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

یاسی یاسی! الو مادر کوجویی؟

جانم...من که زیر سایه ی شمام یه نیگاه پایین کنی منو میبینی

صادق حسینی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.roham86.blogfa.com

زلزله با آمنش ویران میکند
تو با نیامدنت

سلام زیبا بود
دست مریزاد

سلام به شاعر خوش قریحه
ممنون از حضورتون و ممنون از جمله ی زیباتون.

صادق حسینی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ب.ظ http://www.roham86.blogfa.com

ممنون از لطف سرشارتون
به دفتر دلتنگی هام سنجاق شدین

ممنون. و شما هم به دلنوشته ها لینک شدیدد که البته افتخاریست.

مرتضی یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ http://http://kooris-6.blogsky.com/

سلام!
مرسی از شعر پراز احساستون !
من که منقلب شدم....
بازم ممنونم

سلام.خواهش میکنم.لطف داری.

قیچی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ب.ظ

و یاسی همچنان در تهران هالیدی به سر میبرد

صادق حسینی جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ http://www.roham86.blogfa.com

برخیز که مهمان عزیز آمده است
از گردنه های تند و تیز امده است

آماده شوید میزبانش باشیم
پاییز عزیز برگریز آمده است

سلام
پاییزتون مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد