کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

کشکول

قلم فریاد و این کشکول مأوایش شکست آفاق و شد مهجور،آوایش

باران

 

 

امروز یکی از روزهای قشنگ سال بود.23 آبان اولین روز بارش آسمان و اولین لبخند من با بوسیدن قطره ی باران.این روزها بی صبرانه انتظار باریدن ابرهایی و داشتم که بر سرم سایه می انداختن و سکوت بغضشون منو یاد سکوت خودم می انداخت؛ نه بارشی بود و نه صدای غرشی.امروز سکوتِ آسمان شکست ؛صدای زمزمه ی بارون وصدای فریاد رعد و برق ،  به صدای نفسهای خسته ی من، یکباره دیگه  ترنمی تازه بخشید.خندیدم و با ابر آسمان گریستم .فریادم و با صدای بلند موزیک ماشین و صدای رعد و بارون در هم پیچیدم . به پاس اولین بارون شهر را چرخیدم . 

   زیبا .....پاک... ... سبز......آبی........شیرین.........آرام.  

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
belladona چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:52 ب.ظ

وای یاسی جون چه حس قشنگیه بارون٬ اولین بارون٬ وقتی می زنه و جلا می ده به همه چی اصلا قدرت خدا انگار چشم آدم روشن میشه می دونی! اولین بارون این فصل رو یادمه تو ایستگاه اتوبوس بودم که بارون نم نم بارید و برگهای زرد درختا که انگار منتظر یه تلنگر بودن مث تو فیلما شرشر می ریختن پایین و این جیغ شادی بود که از حلقوم بنده و ملت میومد بیرون

عزیزم خیلی لذت بخشه.چه حالی میده زیر بارون نم نم بدون چتر قدم بزنی...

قیچی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ب.ظ

به به چه حس خوبی///
کاملن درک میکنم . خیلی زیبا گفتی و واقعن کیف میده آدم زیر باروون رانندگی کنه و شرره کشیدن آب روی شیشه ی جلو و رقص برف پاک کن رو با آهنگ پخش شده از ضبط زمیمه کنه و فریادش بزنه....
البته به شرطی که مثه تهران ترافیک نباشه که اعصاب آدم رو خوورد کنه.

مرسی .تو هم کامل گفتی و این قسمت آب روی شیشه و رقص برف پاک کن و قشنگ یاد آوری کردی.جای همه ی دوستان خالی بود.

عبداله حیدری پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://heidari56.mihanblog.com

سلام ممنون از حضورتون و نظرتون- تشکر میکنم

سلام.
مرسی از شما.افتخار دادین.

علی محمد محمدی جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ http://ermes-3.blogsky.com

وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟


قشنگ نوشته ای و با حساس! قلمت نویسا !
درود وبدرود !

و.....چشمها را باید شست.جور دیگر باید دید.
مرسی از لطف بی پایانت.

فاطمه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام یاسی جون .بارونه قشنگی بوود .از اون رعدو برق بزرگه خیلی ترسیدم .
یاسی شبای اهواز خیلی قشنگه .مخصوصن پل سفید .همون پله که میخوره به فلکه امانیه .نمیدونم اسمشو دُرُس گفتم؟
تو این جمله خیلی حرفا هست :چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.آدمایی که بتونن جور دیگه ببینن انگشت شمار هستندو اندک...

سلام عزیزم.اول اینکه خیلی خوش اومدی مهربونم.ایشالا اینجا برات خاطرات خوبی و رقم بزنه.درست گفتی.اون پل معروفه.شبا خیلی قشنگه به شرطی که پیاده از روش رد بشی
واسه همینه که یکی قشنگیه منظره رو میبینه یکی کثیفیه پنجره رو.

فاطمه دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ب.ظ

از دیروز تا الان داره بارون میاد .پاقدمو حال میکنی یاسی .میگم راستی چرا اینجا درختا برگ ریزان ندارن همه برگاشون سبزه چرا؟

آره فاطی .داره به تو خوش آمد میگه.عزیزم اینجا پاییز نداریم.2فصل داره اونم تابستون و بهارههمه جا که شیراز نیست .....

فاطمه سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ق.ظ

ای جاااان. اینم سومین روز که من با صدای بارون از خواب بیدار میشم
شدیم عینهو این بارون ندیده ها .والا به خدا.
ولی خدایی خیلی حال میکنم .آرامشی که اینجا داره شیراز نداره یاسی

یاسی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ

قربونت فاطی جونم.خوشحالم که خوشحالی .من که دیشب تا صبح نخوابیدم.هی بیدارم میشدم هی به بارون میگفتم ای ول

صادق حسینی چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.roham86.blogfa.com

باران که بیاید
کاری از دست چترها هم ساخته نیست
ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم


سلام دوست خوب من
عالی بود

سلام و سپاس از شعر قشنگت.

بشیر زارعی پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ http://www.hamsayebakalamat.blogfa.com

سلام.

دعوتید به خواندن نثری عاشورایی

سلام.
مرسی از دعوتت.

حجت یحیوی شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:28 ب.ظ http://HOJATYAHYAVI.BLOGFA.COM

سلام وارادت
ممنون که سرزدید

کارهاتون زیباس لذت بردم

سلام.
مرسی از حضورت.

یک پیر شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ

باران و نقش گریه هایی که به شیشه خاطرات من کشیده میشود .
یادش به خیر بی چتر بی خیال مثل قدیم .
اما دیگر نمیشود تجربه کرد.
امیدوارم همیشه شاد شاد باشی

به به مهتاب گلم.
بی چتر بی خیال ....خیلی رمانتیک گفتی .
باز هم میشه دختر جون که تجربش کرد.تو میتونی عزیزم
ایشالا تو هم همیشه شاد و با صفا باشی.

بشیر زارعی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.hamsayebakalamat.blogfa.com

سلام.

دعوتید به خواندن یک غزل مثنوی برای حضرت مهدی عج.

سلام.ممنون.

belladona جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ

شد چهارده تا
یاسی یه حرفی بزن کجایی آخه؟

به به بلی حال میکنم سر 14 حضور پیدا میکنی.
خیلی حرف دارم نمیدونم چرا گیر کرده حرفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد