پنجره ، زُل زده دستان تو را میبوسد
باز کن پنجره را
میهمان تو نسیمی ست ..که باران دارد ؛
باران،
بوسه بر گونه ی تو میکارد .
رهگذر نیست .
کوچه ی تنها ، به چشمان تو زیباست .
مُهر بر لب نزن از مِهر بگو
سخنت ،رنگ تبسم دارد.
دختر کوچه ی تنها !
باز کن پنجره را
.
.
روز میلاد تو بارانی
و دلت ،در پسِ تنهایی ، آفتابی .
امروز اگر چه روز میلاد جسم من است ؛اما دلخوش به روزی ام که روز میلاد فکر و روحم باشد.
نه اینکه تو منی ، که من توام
چو پر شدم ز تو، تهی ز من شدم
جوان شدم ، ز بند خود رها شدم
میان ابر مست تو ، بهاران شدم
اگر چه من کمم ، زتو جهانی ام
ز نور دیده ات ، همی آسمانی ام
همه تویی به هر چه بنگرم، تویی
و هر چه را به دیده ننگرم ،تویی